مردی در هنگام رانندگی درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبور شد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد.هنگامی که سرگرم این کار بود ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و انها را به درون جوی اب انداخت و اب مهره ها را برد.مرد حیران مانده بود که چه کار کند.تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.
در این حین یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود او را صدا زد و گفت از 3 چرخ دیگر ماشین هر کدام یک مهره باز کن و این لاستیک را با 3مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.
مرد اول توجهی به این حرف نکرد و.لی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به ان دیوانه کرد و گفت
فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت
من اینجام چون دیوانه ام ولی احمق که نیستم!
:: بازدید از این مطلب : 591
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8